جامهٔ گلگون، روی آتشناک از گل پاک تر
جامه آتشناک و رو از جامه آتشناک تر
تا چو گل نازک تنش را دیدم، از جیب قبا
سینهٔ من چاک شد، چون دامن من چاک تر
حیف باشد آن که: دوزم دیده بر دامان تو
زان که باشد دامانش از دیدهٔ من پاک تر
التماس قتل خود کردم، روان، برخاستی
الله الله! برنخیزد سرو ازین چالاک تر
صد مسلمان از تو در فریاد و باکت هیچ نیست
این چه بی باکی ست؟ ای از کافران بی باک تر!
گفته ای از بهر پابوسم، هلالی، خاک شو
من خود اول خاک بودم، گشتم اکنون خاک تر